مینو خانومی
insta:monamona79
جام جم: رسیدگی به این پرونده هنگامی در دستور کار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت که در یکی از روزهای پایانی فروردین امسال مردی با حضور در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 با ارائه شکایتی گم شدن دختر سیزده ساله اش را اطلاع داد. نویسنده:
در پی این شکایت، بازپرس عموزاد دستور تحقیق و پیگیری در این زمینه را در پلیس آگاهی صادر کرد.
با شروع تحقیقات معلوم شد دختر گمشده کمی اختلال حواس دارد و این فرضیه که وی پس از خروج از خانه قادر به یافتن خانه اش نباشد قوت گرفت.
کشف جسد
در حالی که تحقیق در این زمینه ادامه داشت، چند روز بعد چند جوان کوهنورد در ارتفاعات فراز در غرب تهران درون یک معدن سنگ آهن با دیدن جسد سوخته ای موضوع را به مرکز فوریت های پلیسی 110 اطلاع دادند و با حضور ماموران و دستور بازپرس ویژه قتل جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.
با شروع تحقیقات معلوم شد، عامل جنایت پس از قتل دختر نوجوان برای آن که ردپایی از خود باقی نگذارد جسد را آتش زده است.
پس از گذشت چهار ماه از کشف جسد، چند نفر مظنون نیز به دستور قاضی پرونده بازداشت و از آنها تحقیق شده بود.
بنا بر این گزارش با پیگیری بازپرس عموزاد سرانجام روز گذشته ردپای یک مرد بیست و شش ساله که با دختر گمشده ارتباط داشت به دست آمد و وی بازداشت شد.
متهم در تحقیقات ابتدا منکر ارتباط و اطلاع از سرنوشت دختر سیزده ساله شد، اما پس از دیدن مدارک جمع آوری شده زبان به اعتراف گشود و عنوان کرد، پس از ارتباط با دختر سیزده ساله او را فریب داده و با کشاندن به معدن متروکه و آزار و اذیت او را کشته و جسدش را آتش زده است.
متهم در ارتباط با انگیزه این جنایت گفت: من همسر و فرزند دارم و دختر سیزده ساله مدام مزاحم من می شد و ادامه این موضوع موجب شد تا او را به قتل برسانم.
با اعتراف متهم دستور بازداشت موقت وی صادر شد و تحقیق از او ادامه دارد.
برچسبها: با دیدن این عکس یه چیزی ذهن منو به خودش مشغول کرده.
اگه این دوتا با هم ازدواج کنن بچه اشون چی میشه؟؟؟؟؟؟
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
بچه که بودم آرزوهام توی سه چیز خلاصه می شد
"بستنی","پیتزا",خانه ی سکلاتی"
اون موقع ها دوست داشتم زودتر بزرگ بشم و برم مدرسه,تا بتونم درس بخونم و مشق بنویسم.وقتی رفتم کلاس اول دبستان دلم می خواست زودتر برم کلاس دوم تا منم مثل کلاس دومی ها سر به سر کلاس اولی ها بذارم.
وقتی رفتم کلاس دوم دلم می خواست زودتر برم کلاس سوم تا برام جشن تکلیف بگیرن و منم بتونم نماز بخونم.وقتی رفتم کلاس سوم دلم می خواست برم کلاس چهارم تا بتونم با خودکار مشقام و بنویسم.
رفتم کلاس چهارم;برای اینکه بتونم منم ارشد مدرسه باشم دلم می خواست برم کلاس پنجم.رفتم کلاس پنجم;برای اینکه از شر مشق نوشتن که یک روزی آرزوم بود خلاص بشم دلم می خواست برم راهنمایی.
رفتم راهنمایی اما دلم می خواست برم دبیرستان تا بزرگ بشم و دیگران
روم حساب ویژه باز کنن.
این روزها هم گذشت و من دلم می خواست زودتر از چیزیایی که یک روزی آرزوم بود مثل:دبستان,مشق,درس و... رها بشم و به چیزای بیشتری برسم.
سالها و سالها گذشت و من بزرگ و بزرگ تر شدم تا به دوران پیری رسیدم و الان آرزوی من این است که به روزگاری برگردم که آرزوی من فقط در این سه چیز خلاصه می شد:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
خخخخخخ اینام دیوونه ای بودن واسه خودشونا ما نمیدونستیم!!
برچسبها: